- شناسه : 3538
- موضوع : کتاب ، مقاله و جزوه
- فرمت اصلی : pdf
- تعداد صفحات : 10
- حجم فایل : 0.77 مگابایت
- در صورت مغایرت با توضیحات
- از طریق چت انلاین و واتساپ
- دانلود سریع پس از خرید فایل
- در هر زمان با چند کلیک سریع
این فایل، متن درس دوم (از آموختن ننگ مدار) را بهصورت کامل ابتدا در قلمرو زبانی (معنی کلمات و واژهها، نکات دستوری و ... توضیح داده است. سپس در قلمرو ادبی، تمامی آرایههای ادبی که در ابیات بهکار رفته است را بیان کردهایم و در نهایت، در قلمرو فکری معنی و مفهوم هر بیت شرح داده شده است و شما را از هر کتاب و متن دیگری بینیاز کرده است. همچنین متن روان خوانی (دیوار) نیز کاملاً توضیح داده شده و درک و دریافت آن نیز پاسخ داده شده است.
این فایل در مدارس تیزهوشان و نمونه دولتی شهر سمنان تدریس میشود و برای داوطلبان کنکور و همچنین دانشآموزانی که امتحان نهایی درس فارسی دارند بسیار مناسب است. به ذلیل زحمتی و وقتی که تهیّهی این جزوه داشته است، خواهش میکنم که در هیچ جا بدون نام نویسنده استفاده نشود که حقی از این بابت بر گردن کسی نباشد. از کپی کردن نیز اجتناب کنید..
نمونه هایی از هر قسمت درس را در اینجا ذکر کرده ایم تا مخاطب در انتخاب متن رغبت کامل داشته باشد.
نمونه از تن درس «از آوختن ننگ مدار»:
تا توانی از نیکی کردن میاسا و خود را به نیکی و نیکوکاری به مردم نمای. و چون نمودی به خلاف نموده، مباش.
قلمرو زبانی: آسودن: استراحت کردن (بن ماضی: آسود، بن مضارع: آسا) / میاسا: توقف مکن، دست بر ندار / نمودن: نشان دادن (بن ماضی: نمود، بن مضارع: نما) / چون: هنگامی که / نموده: نشان داده، ارائه کرده، آشکار کرده.
قلمرو ادبی: تکرار (واژهآرایی): نیکی / واجآرایی: / جناس اشتقاق (همریشگی): نمای، نمودی و نموده
قلمرو فکری: تا آنجا که میتوانی از نیکی کردن به دیگران دست بر ندار و همیشه خود را فردی نیک و در حال نیکی کردن به مردم نشان بده. و چون این چنین نشان دادی، خودت برخلاف آنچه نشان دادهای رفتار مکن.
-
به زبان، دیگر مگو و به دل، دیگر مدار، تا گندم نمای جوفروش نباشی.
قلمرو زبانی: مگو و مدار: فعل نهی / گندمنما: کلمه مرکب (گندم نماینده) / جوفروش: کلمه مرکب (جو فروشنده).
قلمرو ادبی: واژهآرایی: دیگر / مثل: گندم نمای جوفروش / کنایه: گندمنمای جوفروش: کنایه از دو رو و ریاکار بودن.
قلمرو فکری: با زبانت چیزی نگو که همان چیز در دلت نباشد (دورو باش) تا مانند کسی نباشی که به مردم گندم نشان میدهد؛ ولی جو میفروشد.
و اندر همه کاری داد از خویشتن بده، که هر که داد از خویشتن بدهد، از داور مستغنی باشد.
قلمرو زبانی: اندر: در / داد: انصاف، حق / داد از چیزی دادن: حق آن را ادا کردن / که هر که: که نخست: زیرا،که دوم: شخص / داور: قاضی، دادرس / مستغنی: بی نیاز.
قلمرو ادبی: جناس همسان: که (1. زیرا / ۲. هر کس، شخص)، کنایه: داد از چیزی دادن: کنایه از حق آن را ادا کردن، واژهآرایی: داد، از و خویشتن / تلمیح: به حدیث «حاسِبوا قَبْلَ أن تُحاسَبوا»
قلمرو فکری: و همهی کارها حق و انصاف را ادا کن؛ زیرا هر کس که به حق رفتار کند، نیاز به داور و قضاوتکننده ندارد و از آن نمیترسد.
نمونه از متن روان خوانی دیوار:
بالای پلّهها ایستاده بود و بِرّ و بر نگاه میکرد امّا چیزی دستگیرش نمیشد. چشم های خواب آلود و حیرت زدۀ خود را باز کرده و محو تماشا شده بود. همه چیز پیش چشم هایش عوض شده بود؛ چیزهای باور نکردنی و تازهای میدید که روزهای دیگر ندیده بود.
بهمن، پسر همسایه، توی حیاط خودشان دور باغچه میگشت و با آبپاش کوچک خود، گل ها و سبزهها را آب میداد. منیژه، خواهر بزرگ او هم لب حوض نشسته بود و دندانهایش را مسواک میکرد. همان طورکه بی حرکت و خوشحال به نرده تکیه داده بود، همۀ اینها را می دید امّا دیروز، هیچ کدام را نمیتوانست ببیند؛ نه بهمن را که با آب پاش خود دور باغچه ها و گلدانها میگشت، نه منیژه را که لب حوض نشسته بود و دندان هایش را میشست. تعجّب برش داشته بود. نمیدانست چرا امروز این طور شده و چه اتفّاقی افتاده است.
هنوز اوّل صبح بود و روشنایی شیری و برّاقی روی آسمان را گرفته بود. خورشید تازه داشت مثل یک توپ قرمز از پایین آسمان پیدا میشد. سر و صدای شلوغِ گنجشک ها، حیاط را برداشته بود. چند بار با خنده و خوشحالی، دستهایش را به طرف بهمن تکان داد و صدایش کرد: بهمن... من را میبینی...؟ بهمن...!
قلمرو زبانی: بِرّ و بِر: خیره، با دقت / دستگیرش نمیشد: نمیفهمید / محو چیزی شدن: غرق آن شدن / لب حوض: کنار حوض / تعجب برش داشته بود: بسیار شگفت زده شده بود / شیری: گونهای رنگ سفید/ حیاط: صحن خانه (همآوا ← حیات: زندگی) / سرو صدا حیاط را برداشته بود: فراگرفته بود/ تل: کپه، پشته خاک/ خرده: تکه (همآوا ← خورده: خورده شده) / بله دیگر: آری؛ البته / دور و زمانه: روزگار / درست همین موقع: دقیقاً / توی اتاق: درون / یک مرتبه: ناگهان / نیش: چهار دندان نوک تیز جلوی دهان انسان/ یک ریز: پیوسته / خوب، خراب کردهای: خُب / قالیچه: قالی کوچک / پهن کرد: گسترد / آتش کرد: روشن کرد / قاش: قاچ، برش / مفصل: با تفصیل / کوچولو: کوچک / دیگر نمیتواند...: پس از رویداد مورد بحث / کول: شانه / از این سر حیاط ...: طرف / فشردن: فشار دادن (بن ماضی: فشرد، بن مضارع: فشار) / انگار: گویی / عمله: ج عامل، کارگران؛ در فارسی امروز معنای مفرد دارد به معنای کارگر ساده / خیره شدن: زل زدن / لج کردن: لجبازی کردن / نشنیده گرفتن: فرض کردن، انگاشتن / اعتنا: توجه / از سر گرفتن: از نو شروع کردن / چرا پدرش این همه: اندازه / اصرار: پافشاری (شبه هم آوا ← اسرار: رازها) / بگو و بخند: خوش و بش / کوبیدن: ضربه زدن (بن ماضی: کوفت، بن مضارع: کوب) / دلتنگی: غمگینی و آزردگی / بی مهر: بی عشق
قلمرو ادبی: بنا: نماد کسی که سبب ساز جدایی است / دیوار: نماد جدایی / همسایه: نماد کسانی که از ایشان جدا میشویم / مثل یک توپ: تشبیه / همه چیز پیش چشمهایش عوض شده بود: مجاز از نگاه / سرگرم بودن: کنایه از مشغول بودن/ حیاط ها سر به هم آورده: جانبخشی، یکی شدن / اوقات تلخی: حسآمیزی، کنایه از ناراحتی نیشش باز شد: مجاز از دهان / رو به راه شدن: کنایه از آماده شدن / مثل آدم های بزرگ: تشبیه / چشمهایش ... نمیخندید: مجاز از خودش / حیاط مثل گذشته: تشبیه / دیواری ... سر بیرون میآورد: جانبخشی، استعاره / حیاطشان مثل ... کوچک میشود: تشبیه / درست مثل یک قفس: تشبیه / به سر و کول هم پریدن: کنایه از با هم شوخی و بازی کردن / مثل ماهی های حوض: تشبیه/ فضا را از فریادهای شادمانی ...: استعاره پنهان، حسآمیزی/ بغض گلویش را میفشرد: جانبخشی/ لب بر چیده بودن: کنایه از «اندوهگین بودن» / یک چکه: مجاز از اندک / از چشم آنها میدید: مجاز از وجود و نگاه جزء خیالات است: کنایه از «نشدنی است» / دیوار صدای ... نگه میداشت: جانبخشی / جوابی ... خشک و بی مهر: حس آمیزی